۞پایگاه فرهنگی شیعه۞
 
امروز اولویت اصلی کشور،مقابله با جنگ نرم است.امام خامنه ای

 

بنام خدا

چگونگی معرفی اهل بیت به کودکان   


با سه قالب می­توان اهل­بیت(ع) را به کودکان معرفی کرد، مناسبت­های اعیاد، شهادت و زمان عادی، سه قالبی است که می­توان در آن اهل­بیت(ع) را به کودکان معرفی کرد.


رئیس مرکز تربیت مربی کودکان و نوجوانان قم، با اشاره به این­که با سه قالب می­توان اهل­بیت(ع) را به کودکان معرفی کرد، اظهار داشت: مناسبت­های اعیاد، شهادت و زمان عادی، سه قالبی است که می­توان در آن اهل­بیت(ع) را به کودکان معرفی کرد.

حجت ­الاسلام والمسلمین راستگو به تشریح مناسبت اعیاد پرداخت و ابراز داشت: در مناسبت­های ولادت ائمه(ع) بسیار راحت می­توان با کودکان کار کرد؛ زیرا آنها بازی، نشاء خنده، شادی و محبت را بسیار دوست دارند و یکی از کارهایی که والدین می­توانند برای تحقق این مهم انجام دهند، تزیین منزل در ایام ولادت معصومین(ع)، آماده­کردن پذیرایی و هدیه دادن به فرزندان است که تمام این فعالیت­ها را می­توانند با یادآوری نام و برخی از مشخصات و ویژگی­های یک امام معصوم، برای کودکان انجام دهند و والدین باید در این زمینه از خود مایه بگذارند تا بتوانند فرزندانی آشنا با اهل­بیت(ع) داشته باشند

 



برچسب‌ها:
ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه 30 فروردين 1393برچسب:اموزش,اهل بیت,کودکان,معرفی,پاسخ,چگونه,کنیم,دریچه,شیعه, توسط محمدکریمیان
گفتگوی منتشر نشده با شهید نهی از منکر
اسم این کارم را دفاع از ناموس می‌گذارم/ در این مواقع هیچ کس پشت آدم نیست
به عشق لبخند "حضرت آقا" جلو رفتم
 
علی خلیلی طلبه جوانی که برای دفاع از چند زن به کمکشان رفته بود و مضروب شده بود. همانی که ۱۹بیمارستان او را برای درمان قبول نکردند و بعد از سکته مغزی و در کما رفتن خداوند به او جانی دوباره داد تا ۲ سال دیگر چشم در چشم مردم شهر راه برود تا شاید کسی خجالت بکشد! اما....
 

اسم این کارم را دفاع از ناموس می‌گذارم/ در این مواقع هیچ کس پشت آدم نیست
 
به گزارش جهان، "هیچ کس پشت آدم نیست! من به عشق لبخند حضرت آقا رفتم و این کار را کردم." این را جوانی ۲۱ ساله، با دردی سرشار از بی مهری برخی مسئولین و جامعه از عمق قلبش می گفت. جوانی که طعم گس آهن آب دیده قمه را تا شاهرگ گردن و تارهای صوتی اش احساس کرده بود. همان جوانی که می‌گفت من اسم این کارم را دفاع از ناموس میگذارم!

علی خلیلی طلبه جوانی که برای دفاع از چند زن به کمکشان رفته بود و مضروب شده بود. همانی که ۱۹بیمارستان او را برای درمان قبول نکردند و بعد از سکته مغزی و در کما رفتن خداوند به او جانی دوباره داد تا ۲ سال دیگر چشم در چشم مردم شهر راه برود تا شاید کسی خجالت بکشد! اما....

ضاربان یا الان دیگر باید گفت قاتلانش آزاد اند و او بعد از ۲سال گرفتاری به فیض شهادت نایل شد.

حدود یک سال پیش در مسجد جامع ازگل بعد از نماز ظهر و عصر؛ «مشرق» گفت و گو و گپ و گفتی با علی خلیلی انجام داد که در ادامه می خوانید.

بسم الله الرحمن الرحیم

علی خلیلی هستم طلبه ی پایه ی چهار حوزه علمیه امام خمینی مشغول تحصیل هستم.

متولد سال هفتاد و یک

نیمه شعبان دو سال پیش بود به نظرم ساعت دوازده شب بود که قرار بود دو سه تا از بچه ها را به خانه هایشان برسانیم .خانه های انها خاک سفید بود و هیأت ما هم در نارمک بود. با موتور یکی از دوستان راهی خاک سفید شدیم بعد فلکه اول نه چهارراه سید الشهدا بود به نظرم، من شرح ما وقع یادم نیست چیزی که دوستان تعریف کردند را خدمتتان تعریف میکنم. دیدیم که پنج الی شش نفر دارند دو تا خانوم را اذیت می کنند.

 

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000351/nf00351442-1.jpg
 

شرح ماجرا یادم نیست بچه ها می گویند که داشتند به زور سوار ماشین شان می کردند، که ما رسیدیم. بچه هایی که همراه من بودند کوچک بودند و آن موقع سوم راهنمایی بودند. آنها ایستادند و من از موتور پیاده شدم و رفتم به آنها تذکر دادم ولی گلاویز شدیم و آن دو سه نفر که همراه من بودند آنها هم کتک خوردند و در این حین یه چاقو نمیدونم از پشت بود یا از جلو! نثار ما شد.

چاقو تو ناحیه گردن و نزدیک شاهرگم خورد. من همان جاافتادم.

آنهایی که چاقو زده بودند همگی فرار کردند. یکی از این دانش آموزهایی که همراه من بود موتور سواری بلد بود و دنبال آنها رفت. شماره پلاک آنها را برداشت.

من حدود نیم ساعتی تو خیابان افتاده بودم. بعداز نیم ساعت دو نفر از بچه های شمال شهر داشتند رد میشدند از آنجا ما را دیدند و سوار کردند و به اورژانس فلکه سوم تهرانپارس بردند.

من حدود ساعت دوازده و نیم به آنجا رسیدم. دکترها به دوستان ما گفتند، اگر تا نیم ساعت دیگه او را به یک بیمارستان مجهز نرسانید "جان به جان آفرین تسلیم می‌کند".

من را ساعت پنج عمل کردند. یعنی از ساعت دوازده و نیم تا پنج دنبال بیمارستان مجهز بودیم. بیست و شش تا بیمارستان پیگیری کردند. ولی هیچ کدام از بیمارستان ها ما را قبول نکردند به خاطر اینکه حالم وخیم بود. آخر ساعت پنج صبح بود که موفق شدیم در بیمارستان عرفان عمل کنیم. آنجا بود که زنده ماندیم. بعداز عمل هم تو کما بودم و بعد از یک هفته به هوش آمدم و به خاطر اینکه تمام خون بدنم خالی شده بود سکته مغزی کرده بودم.


وضعیت ضارب هم به خاطر اینکه شماره پلاک را برداشته بودند فردا ظهرش دستگیر شدند و به زندان رفتند.

خیلی وقت گذشت تا ما رفتیم دادگاه؛حدود چهار پنج ماهی شد فکر می کنم. بعد از آن هم سردار نقدی تشریف اوردند و یک وکیل گرفتند و خود ایشان بعضی از کارهای مارا پیگیری کردند.

در ادامه به دادگاه رفتیم و حدود سه سالی برای ضارب بریدند. ولی برای بقیه دوستان ضارب شصت - هفتاد ضربه شلاق بریدند.

الان همه آنها به قید وثیقه آزادند.

از مسئولین دکتر دستجردی تشریف اوردند و هزینه بیمارستان را حساب کردند.

از جانبازی ما هم دو سال گذشته ولی هنوز خبری از جانبازی نیست.

اگر بخواهید حقیقت را برای تان بگویم من این کار را "امر به معروف" نمی‌گذارم بلکه اسمش را دفاع از ناموس می گذارم. دفاع از ناموس مسلمان ها هم برای هر مسلمانی واجب است. من امر به معروف نکردم, دفاع از ناموس مسلمان‌ها کردم.

در این حوادث و اتفاقات هیچکس پشت شما نخواهد ایستاد. هیچکس پشت آدم نیست فقط خدا هست که پشت شما می‌ایستد. من در آن لحظه هم که با آنها درگیر شدم به هیچکس امید نداشتم فقط به عشق لبخند حضرت آقا جلو رفتم.

به نقل ازجهان نيوز



برچسب‌ها:
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:گفت وگو,شهيد,طلبه,ناهي,خبر,شهادت,جانباز, توسط محمدکریمیان

تمامی حقوق مطالب برای ۞پایگاه فرهنگی شیعه۞ محفوظ می باشد